گفته میشه که خانمها ذهن یکپارچهای دارند و آقایون ذهن کلاسهبندی شده؛ به این صورت که اگر یک اتفاق خاص در یک بخشی از زندگی یک خانم رخ بده، این اتفاق در همهی شئونات زندگی اون خانم بازتاب پیدا میکنه و در آقایون اینطوری هست که اگر یک اتفاقی بیافته در یک بخش از زندگی، حسابِ اون اتفاق از اتفاق و ارتباطاتِ دیگهی اون شخص با جهان بیرون فرق داره.
مثالش اینطوری هست که اگر مثلا یک اتفاقی برای بچهی خانم بیافته؛ ذهن اون خانم در همهی ارتباطاتی که داره، مشغول بچهش هست و همهش به اون قضیه فکر میکنه و خرید و رانندگی و… رو با اون فکر میگذرونه اما اگر آقا یک اتفاقی مثلا در محیط کار براش رخ بده، اون اتفاق در همون محیط کار میمونه و بعد از اینکه از محیط کار اومد بیرون میتونه با افراد جداگونه و فارغ از اون اتفاق، تعامل داشته باشه یا حتی توی خونه یک شوهر خوب و شاد باشه.
به طور کلی نمیشه گفت که کدوم یکی از این رفتارها (ذهن یکپارچه یا ذهن کلاسهبندی شده) برای زندگی امروز مناسبتر هست اما در توصیف ذهن یکپارچهی خانمها بگم اگر مسئولیت نگهداری از فرزند به جای مادرها دست پدرها بود، به نظرم هیچ فرزند نوزادی نمیتونست سنین جوانی رو تجربه کنه و کلا نسل بشر نابود میشد!
سیستمهای مراقبت به نظرم باید با ساختارِ طراحی ذهن خانمها، طراحی بشند و به نظرم سیستمهای توصیهگر و اکشن فانکشنها باید به صورت کلاسهبندی سامان بندی بشند؛ به طور علمی نمیتونم مستنداتی ارائه بدم ولی به نظرم ساحت تحلیل و ساحت طراحی و ساحت اکشن فانکشن رو باید از هم متمایز دانست.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید!